نویسنده : محبوبه رضوی نیا - ساعت 8:50 بعد از ظهر روز سه شنبه 24 آبان 1390برچسب:,

این دلها همانند تن ها خسته می شوند،برای نشاط آن به سخنان تازه ی حکیمانه روی آورید.

 

                                                                                                        حضرت علی(ع)


نویسنده : محبوبه رضوی نیا - ساعت 2:50 بعد از ظهر روز جمعه 20 آبان 1390برچسب:,

 

گاهی اوقات فکر می کنم

 کاش دنیا نصف می شد .

نیمی برای انسانهای خوب ،

وبقیه برای آدمهای شر.

اما نمی شود !

حتی خدا هم دوست دارد جنس هایش را در هم بفروشد۰۰۰


نویسنده : محبوبه رضوی نیا - ساعت 2:46 بعد از ظهر روز سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:,

 

صبحی داشتم با خودم فکر می کردم درست است که دا کتاب پرفروشی از کار در آمده و این علامت خیلی خوبی برای موضوع انتخاب شده ی آن است اما ای کاش همزمان با این چاپهای پشت سرهم و اضافه کردن تعدادنسخه ها، اصلاحات لازم و حذف و اضافات ضروری هم مد نظر قرار می گرفت .( این مطلب را در حین خواندن کتاب و درج مطالب نسبتا روزانه در این وبلاگ ، گاه به گاه مابین نظرات شخصی خودم را قبلا نوشته ویاد آور شده ام.)ویرایش اساسی در بخشهای پایانی کتاب و اصولا حذف بعضی مطالب وبخشها از این جمله اند .جدا از تصحیحهای دستوری و نگارشی ، مطلب دوم هم به هما ن مقدار به نظرم بسیار ضروری است .عنوان کردن بعضی مطالب و بازگو کردن آنها در کتاب در کنار مطالب پر محتوی و دارای بار سنگین تاریخی و ارزشی نه تنها لطفی ندارد بلکه فقط و فقط بر حجم وسنگینی کتاب می افزاید . گوشه ای از بخشهای پایانی از این جمله اند که می شد آنها را خلاصه تر آورد و یا اصلا کتاب در اوج خود و در بهترین قسمت یاد آوری خاطرات ،یعنی فتح خرمشهر ،تمام و بسته شود.بخش بندی خاطرات در یک دوره ی چهل فصلی واقعا چه پیامد مثبتی داشته است ؟ آیا مثلا در یک قسمت بندی هفت بخشی چیزی تفاوت می کند یا اتفاق ها کم رنگ تر خواهند افتاد؟ آیا دای برجای مانده در ذهن ما حقیقتا محصول همان هفتصد و نیمی صفحه است ؟ ایا واقعا دا نمی تواند داتر از این حرفها باشد ؟


 

نویسنده : محبوبه رضوی نیا - ساعت 5:59 بعد از ظهر روز جمعه 13 آبان 1390برچسب:,

امروز تقریبا ده روزی می شود که از سفر برگشته ام. این ده روز به علاوه ی آن هفت روز جمعا از هر لحاظ ؛ چه مکانی ، چه زمانی و چه  فکری مرا از حال وهوای پایان نامه و درس و تحقیق و مطالعه در آورد. به نظر می آید خیلی خجسته ام .اصلا دل ودماغی برای شروع ندارم.حالا تا باز تا توی فلاخن فشار وکمبود وقت نیفتم و وسط یک دنیا استرس پرتاب نشوم ،ادب نخواهم شد. ولی واقعا نمی دانم این دقیقه ی نود چه قدرت جادویی وجذبه ی دلهره آوری دارد که همیشه از دلش بهترین و ناب ترین نتیجه ها در می آید .در عین حال ممکن است این دفعه این تو بمیری از آن تو بمیری ها نباشد. پایان نامه است ها ! نکند شوخی شوخی جا بمانی دختر؟


نویسنده : محبوبه رضوی نیا - ساعت 11:33 بعد از ظهر روز چهار شنبه 11 آبان 1390برچسب:,

سلام.برگشتم.