نویسنده : محبوبه رضوی نیا - ساعت 6:40 بعد از ظهر روز چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب: نویسندگی , کلمه , دیدگاه , داستان ,قلم,

یکی از نویسندگان (آلن وات نویسنده ی سگهای الماسی ) درباره ی نویسندگی گفته است : «طوری بنویسید که گویی جزو محکومان به اعدام هستید و رهبر کشورتان هم در سفر خارج است و برای همن هیچ شانس بخشودگی ندارید . طوری بنویسید که انگار لبه ی پرتگاه ایستاده اید ، آخرین نفس را باید بکشید و تنها یک کلمه می توانید بگویید . و خواهش می کنم به خاطر خدا چیزی بگویید که ما را از خودمان نجات بدهد ؛ آزادمان کند .»

لطفا دوباره مرور کنید . دوباره . دوباره . بله ! این دقیقا همان چیزی است که ما برای نویسنده شدن نیاز داریم . «وارستگی ذهن » . اولین قدم . پس از آن است که  باید شروع به پیدا کردن ندای درونی خودتان کنید . دیدگاهتان را نسبت به دنیا بیان کنید . بین خودتان و داستانی که در دست دارید حالتی مانند تبادل نیرو برقرار کنید . یک جور عشق که به آن وفادار و مجذوبتان کند . آن وقت می توانید بینید که چه طور الهامات این دنیای جادویی به تمام وجودتان سرازیر می شود و قلم را در دستانتان می رقصاند.

من به این اتفاقات مهم فرآیند مهندسی ذهن می گویم با عمالی به نام کلمات .

خوب فکر کنید ...


نویسنده : محبوبه رضوی نیا - ساعت 8:26 بعد از ظهر روز چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:جنگ , خاطره , سیده زهرا حسینی , دا , ,

چند روز پیش داشتم با یکی از کسانی که در جنگ حضور داشته و به نوعی از نزدیک با آن مواجه بوده است صحبت می کردم . گفتم چه خوب است حالا که می خواهم از جنگ بنویسم یک سری مواد خام واقعی و مستند در اختیارم داشته باشم تا در جای مناسب و موقعیت در خور استفاده کنم .

وقتی طرف مقابلم شروع به تعریف اولین خاطره اش که مربوط به سالهای اولیه ی جنگ بود ، کرد ناگهان استپ کردم . راستش شنیدن آن حرفها واقعا متأثرم کرد و البته به طور کامل مرا به این آگاهی رساند که دل و جگر لازم برای نوشتن در این مورد خاص را ندارم . جنگ چهره ی وحشتناک و زشتی دارد و آنقدر کریه المنظر است که گفتنی نیست . آن چیزهایی که  سیده زهرا حسینی در «دا» گفته است همان روی بی نقاب و دهشتناک جنگ است . همان منظره ی واقعی . همان جهنم زمینی . حالا می فهمم که وقتی در مقدمه ی کتاب از دگرگونی حالش و آشفتگی احوالش در هنگام بازگوکردن خاطراتش حرف می زند ، منظورش چیست . من فقط شنیدم و همین کافی بوده تا با آمدن صحنه های خاطره ی «دیگری » به احوالی پریشان وذهنی آشفته دست یابم .

دیگر ادامه نمی دهم ...


نویسنده : محبوبه رضوی نیا - ساعت 10:50 قبل از ظهر روز سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:اژدهای درون , فضای مجازی , نوشتن , حس درونی , عوالم کلاسیک , فضایی نوستالژیک,

.سلام !  . بابت تأخیر طولانی ام عذرخواهی می کنم

این روزها با جلو کشیدن ساعت از قدیم به جدید ، کلی اوقات شبانه روزمان کش آمده و دمای هوا و شکل و شمایل کره زمین و بسیاری دیگر از حاشیه ها و فرعیات زندگی هم مزید علت شده و دست به دست هم داده اند که اژدهای درونمان (درونم) _که اتفاقا سال سال اوست _ سر از خواب زمستانی برداشته و قصد کارهای نو و بزرگ کنیم . البته با پانزده روز تأخیر تدبیر خردمندانه ای است !

نمی دانم حس و حال شما در مورد فضای مجازی چگونه است اما برای من همیشه نوشتن روی کاغذ یک لذت دیگری دارد . یک حس درونی اقناع کننده ای دارد که قابل وصف نیست .خب البته قلم مجازی هم محسنات خودش را دارد اما شاید بتوان به نوعی تفاوتشان را این گونه بیان کرد که شما آن احساس خوشایندی را که موقع « تماشا کردن » یک آلبوم عکس دارید هرگز با « نگاه کردن » به یک فیلم _هر دو از نوع خانوادگی اش_ کسب نخواهید نمود . البته این نوعی نظر شخصی است و هر کس عوالم و درونیات خاص خودش را دارد اما به هر رو آدم هر چند قابلیت عادت کردن و خو گرفتن و اهلی شدن نسبت به چیزهای نو وجدید را دارد اما گه گاهی هم پیش می آید که رشته های نامرئی روح او را به « عوالم کلاسیک » و «فضایی نوستالژیک» متصل می کنند ، طوری که حالش را دگرگونه خواهد شد و ... 

این ها را داشته باشید تا بعد.


نویسنده : محبوبه رضوی نیا - ساعت 1:0 قبل از ظهر روز چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:,

...سلام .سال نو مبارک.سبز باشید.به زودی