آزادی خرمشهر را دوست دارم . این اولین مطلبی است که در کتاب دا برایم شیرین و خواندنی است .بعد از آن همه اتفاقات تلخ وحوادث هولناک ، چنین واقعه ای بهترین و زیباترین خبر وپایان خوش است . گل داستان . برای همین ،قبل ترها _همان زمان که داستان را می خواندم _نوشتم که چنانچه دا در این نقطه به آخر می رسید و توضیحات بعدی راوی در مورد آدمها و مراحل بعدی زندگی شان ادامه تر نمی یافت ؛ حلاوت دیگری در کام خواننده ماندگار می شد .به هر رو ، سلیقه ی گردآورندگان کتاب چیزی جز خواست شخصی و قلبی من خواننده ی نوعی بوده است و گریزی از آن نیست . دا بارها چاپ شده و نوبتهای بسیار دیگری هم این اتفاق خواهد افتاد . مگر اینکه ما به این پایان سازی درونی خود به عنوان نیمه ی بعدی تولد کتاب ؛ یعنی خوانش - والبته بینشی - معتقد باشیم که مستقل و مجزا از صفحات کتاب تصمیم گرفته و سرانجام آن را رقم میزنیم .این را علاوه کنید به تصویرسازی و به مخیله آوردن صورت ذهنی کل ماجرای کتاب وبرداشتهای سلسله واری که در راستای قلم زنی نویسنده ، تا آخر کتاب یا همان شکوفندگی اش با ما همراه است .
الغرض ،جان کلام در قسمت قبلی این بود که هرکس آن بخش از دا را می پسندد که قرابت خاصی با شخصیت خود او دارد . این خبر ، آزادسازی خرمشهر ، یکی از تصاویر روشن کودکی ام است که نه تنها از آن من ،که متعلق به یک ملت است .به یک تاریخ .
دومین بخش منتخب از کتاب ،فصل سوم است .اتفاقا اینجا هم راوی از خاطرات دوران کودکی و علی الخصوص از رابطه ی عاطفی خود با برادرش علی _که یکی از شخصیتهای محبوب من در داست _ صحبت کرده است . مؤلفه های مشترک بسیاری هست که این صفحات را با اوراق کودکی هرکدام از ما یپوند می دهد . بقیه ی کتاب را دوست ندارم . در واقع ظرفیت تحمل راوی را می ستایم که چنان روزگار پر مرارتی را سپری کرده است . اوایل داستان که هنوز خیلی قابلیت هضم و درک مصائب آدمهای آن روزگار را نداشتم- وهنوز هم ندارم - خیلی به سختی کار مطالعه را انجام می دادم . برای همین هم برایم دوباره خواندن آن قسمتها ، امر مشقت آور و دشواری خواهد بود.
حالا می رسم به دیگر زیباییهای کتاب برای خودم که بارها آنها را مرور کرده ام .صفحه ی 786 که نقشه ی خرمشهر را به تصویر کشیده وصفحات 772و 780 که مربوط به عکسهای پاپا و خانه ی پدری راوی است . و تمام .
دیروز یک مقاله درباره ی ادبیات داستانی جنگ از خانم اعظم بابایی خواندم .از سایت pajooheگرفته بودم .مطالب خوبی داشت .یک جمله اش به شدت نظرم را جلب کرد و آن این بود : در چنین ادبیاتی _ادبیات جنگ _ ،اندیشه های متافیزیکی ،بیش از هر چیز در پیشبرد داستان مؤثر است . جالب است که من خودم هم قبلا در خلال نوشتن چیزهایی در مورد جنگ به این مسأله برخورد کرده بودم .یعنی خواه ناخواه همیشه جریاناتی که با اعتقاد و دل آدمها سروکار دارند حالت قدسی گونه ای به خود می گیرند .جدای از مقوله ی داستان ، در زندگی واقعی هم نیروهای ماورائی همیشه در ورای موضوعات و مباحث دوست داشتنی _به گمانم آمد این مهمترین و مناسبترین کلمه خواهد بود _ و جدانشدنی از وجود انسان قرار دارند .مذهب ، وطن ، مادر وخیلی چیزهای دیگر که شاید در ظاهر از جنس و طیف هم نباشند اما به واقع یک رشته ی آسمانی رنگ از درون هر کدام به دیگری نقب زده و چون مهره های تسبیحی ، مدوروار به هم اتصال خورده اند .نگاه کنید به همین دا و جمع وجورشده ی آنها را به راحتی تماشا کنید . این جور داستانها را اگر ده دفعه هم که بخوانید اما باز هم باربعدی سراغش می روید تا چیز جدید دیگری در آن کشف کنید . چون در واقع توی آن دنبال خودتان می گردید .دل خودتان . زندگی خودتان . و این خاصیت عناصر یا همان اندیشه های ماورائی است .خدایی اش با کدام صفحه از دا بیشتر حال کردید ؟ کمی فکر کنید . دوباره برگردید ، آن را بخوانید و ببینید . شما ،*خودتان *، *دلتان * توی کدام ورق ، خط یا کلمه نشسته اید ؟
من ، در قسمت بعدی برایتان خواهم گقت .
امروز هوا بس ناجوانمردانه سرد است .برف آمده و زمین نشین هم شده است طوری که برنامه ی مرا برای رفتن به کتابخانه لغو کرد . هیچوقت میانه ی خوبی با برف و سرما نداشته ام .هیچوقت . و به هر رو یک روز دیگر هم برای تهیه ی منابع مورد نظرم عقب افتادم . البته روزهای پیش تقریبا فعالیتهای ثمرباری داشتم .یکسری مقالات در مورد عناصر داستانی جمع آوری کردم که خیلی بدرد بخور هستند . یعنی در واقع کلیدی . قفل باز کن ! سایتهای با ارزشی هم در اینترنت لانه کرده اند که هم معرفی کتابهای مناسبی دارند و هم مطالبشان درخشان است و در فرصت مناسب آنها را لینک خواهم کرد . چند روز پیش هم که نمایشگاه کتاب مشهد دایر بود برای تهیه منابع مورد نظرم که لیست کرده بودم مراجعه داشتم .اما یا من ندیدم یا نبود ویا هردو ، چون دریغ از یک کتاب خوب در مورد عناصر داستانی . انتشارات سوره ی مهر هم که فقط همین دا را خوشگل و شکیل جایی که بشود خوب دید و خوب ... ، گذاشته بود .فقط تاملی دیگر در باب داستان ترجمه ی محسن سلیمانی را داشت و بس . از این جدیدها هم که کتاب بررسی عناصر داستان ایرانی نوشته ی مرحوم حسین حداد بود را گفتند که در راه است .خلاصه چیزی از مقوله ی داستان دستم را نگرفت جز یک کتاب در مورد زندگینامه نویسی جنگ و سه مجموعه داستان کوتاه . بقیه لیست هم یافت نشد و من به راحتی کتابهایی را که به چشمم خورد و دوستشان داشتم ـ در موارد دیگر علاقمندی ام ـ با فراغ بال خریدم و چه قدر کیف کردم از خریدن عشق و پول دادن برای آن .