کتاب داغ
نویسنده : محبوبه رضوی نیا - ساعت 11:32 بعد از ظهر روز سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:,

 

دوازده – این روزها دیگر کم کم دارم به اواخر کتاب نزدیک می شوم . به اول بخش پنجم رسیده ام و حدود صد صفحه ی دیگر ؛ دا بالاخره تمام خواهد شد .

عدم موفقیت راوی و دوستانش برای رفتن به آبادان ، مشغول شدن او به همکاری با درمانگاه کمپ وبازگو کردن چند خاطره از پزشکان ، بیماران و وضعیت کمپ ، ماجرای چگونگی حضور زهرا در تهران برای معالجه و دیدار با چند فرد سرشناس و مهم در مجلس ؛ خط اصلی اتفاقاتی را که در این چند صفحه خوانده ام تشکیل می دهند . از بحث موضوعی جریانات فوق که بگذریم یاد آوری نکاتی - اشکالاتی -چند خصوصا در مورد فصل سی ام ، در اینجا کاملا ضروری به نظر می آید. اشکال اول به نوعی پراکندگی و به هم ریختگی در ارائه ساختارمطالب مربوط به کمپ آوارگان وعدم انسجام ونظم در نحوه ی بازگویی آنها وارد می شود. لازم به ذکر است پرداخت به این مساله هم در اوایل و هم در اواخراین فصل به صورت جزئی تر، تکرار شده است که اگر چنانچه مطالب بیان شده در قسمت دوم به نحوی ، به ادامه ی ماجرای همکاری زهرا در کمپ درمانگاه متصل می شد داستان از نوعی هماهنگی و وحدت رویه در بازگویی خاطرات بهره بیشتری برده بود.نکته ی بعدی ، نیاز شدید این فصل - سی ام - به فن ویراستاری است چرا که جمله ها در برخی صفحات و یا درلابه لای بازگویی پاره ای ماجراها به طرز خیلی بد ، با مشکلات اساسی و ریشه ای مواجه می باشند .در برخی جاها ،اتفاقات با زبانی یسیار ابتدایی و غیرتکنیکی که با فصول قبلی - خصوصا بخشهای آغازین کتاب -اصلا همخوانی ندارد؛ بازگو شده و به جریان یکدستی و یکسانی بیان راوی ، لطمه ی زیادی وارد شده است . این مسائل هر چند از ارزش اصلی کتاب؛ یعنی خاطرات گرانسنگ ومستند خانم سیده زهرا حسینی ذره ای نمی کاهد اما ؛ نیاز به نوعی هم سطحی ، هم آوایی وبهتر بگوییم هم فرازی جنس روایت و قلم ؛ در بیان حماسه ی شگرف آدمهای جنگ را بسیار و بازهم بسیار می طلبد .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: