کتاب داغ
نویسنده : محبوبه رضوی نیا - ساعت 1:41 قبل از ظهر روز سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:,

هفت -امروز(چهارم مهر ماه ۹۰) قسمتم از داخوانی تا اول فصل نوزدهم بود. جز پافشاریهای زهرا و دوستانش برای ماندن در شهر و توصیف خاطراتی که او در صفحه ی چهارصد وهفده ازحال وهوای کنار شط قبل از شروع جنگ، کرده بود با مطلب خاصی برخورد نکردم . یادآوری این موضوع آخر مرا به زمستان سال گذشته برد.اسفند ماه ، موقع برگشتن از سفر عتبات، قبل ازسوارشدن به پرواز آبادان – مشهد توی خرمشهر مستقر شدیم .اوایل شب با یکی از دوستان تصیم گرفتیم تا درفرصتی که داریم درشهر گشتی بزنیم. رفتیم کنار شط . فضای زنده وپرشوری داشت. اما ، این کجا و آن کجا ؟ برای من غریبه که برای اولین بار بود به خرمشهرمی رفتم دیدن ظاهرورفتار جوانان بومی با سابقه ای که در مورد شهرشان شنیده بودم کلی عجیب بود آخر توی ذهنم چیزهای دیگری جا گرفته بودند. نمی دانم اما شاید داستان قضاوت من ؛ مانندقضیه ی حکایت فیل در تاریکی باشد و ناعادلانه به نظر بیاید. همه جای شهر را که ندیده بودم .با تمام مردم آن هم که مواجه نشدم.اصلا آیا اگر کسی دو ساعت توی خیابان های شهر من - مشهد - راه برود می تواند فوری حکم شهروند شناسی صادر کند؟ مسلما نه ! ولی کمی صبر کنید .مگر نه این است که ما ، همه ی ما ، ایرانی هستیم واین وجه مشترک بسیارخوب ودلیل محکمی برای فهم و شناخت نسبت به گذشته ی وطنمان است. من خود نسل کودک جنگم وهمین کافی است تا خواه ناخواه مقدار آگاهی ام از وقایع وحوادث سالهای نه چندان دور نسبت به متولدین اواخر دهه ی شصت وبعد از آن بیشتر باشد و شاید به همین دلیل هم احساس می کنم بچه های خرمشهر نیز- به علت نسبت مکانی شان - ، باید نگاه خاص دیگران را برهویت وگذشته ی خودبیشتر درک کنند. کمی فراتر بر تصویری که امروز از *خود* می سازیم دقت کنیم.آینده که بیاید ما نیز جزئی از شناسنامه سرزمین خود خواهیم بود.

فردا پنجم مهرماه، سی و یکمین سالگرد شهادت سید حسین حسینی است.پدر زهرا وهمسر دا .به قرائت فاتحه ای مهمانش کنیم.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: