یکی از نویسندگان (آلن وات نویسنده ی سگهای الماسی ) درباره ی نویسندگی گفته است : «طوری بنویسید که گویی جزو محکومان به اعدام هستید و رهبر کشورتان هم در سفر خارج است و برای همن هیچ شانس بخشودگی ندارید . طوری بنویسید که انگار لبه ی پرتگاه ایستاده اید ، آخرین نفس را باید بکشید و تنها یک کلمه می توانید بگویید . و خواهش می کنم به خاطر خدا چیزی بگویید که ما را از خودمان نجات بدهد ؛ آزادمان کند .»
لطفا دوباره مرور کنید . دوباره . دوباره . بله ! این دقیقا همان چیزی است که ما برای نویسنده شدن نیاز داریم . «وارستگی ذهن » . اولین قدم . پس از آن است که باید شروع به پیدا کردن ندای درونی خودتان کنید . دیدگاهتان را نسبت به دنیا بیان کنید . بین خودتان و داستانی که در دست دارید حالتی مانند تبادل نیرو برقرار کنید . یک جور عشق که به آن وفادار و مجذوبتان کند . آن وقت می توانید بینید که چه طور الهامات این دنیای جادویی به تمام وجودتان سرازیر می شود و قلم را در دستانتان می رقصاند.
من به این اتفاقات مهم فرآیند مهندسی ذهن می گویم با عمالی به نام کلمات .
خوب فکر کنید ...
نظرات شما عزیزان: