دیروز یک مقاله درباره ی ادبیات داستانی جنگ از خانم اعظم بابایی خواندم .از سایت pajooheگرفته بودم .مطالب خوبی داشت .یک جمله اش به شدت نظرم را جلب کرد و آن این بود : در چنین ادبیاتی _ادبیات جنگ _ ،اندیشه های متافیزیکی ،بیش از هر چیز در پیشبرد داستان مؤثر است . جالب است که من خودم هم قبلا در خلال نوشتن چیزهایی در مورد جنگ به این مسأله برخورد کرده بودم .یعنی خواه ناخواه همیشه جریاناتی که با اعتقاد و دل آدمها سروکار دارند حالت قدسی گونه ای به خود می گیرند .جدای از مقوله ی داستان ، در زندگی واقعی هم نیروهای ماورائی همیشه در ورای موضوعات و مباحث دوست داشتنی _به گمانم آمد این مهمترین و مناسبترین کلمه خواهد بود _ و جدانشدنی از وجود انسان قرار دارند .مذهب ، وطن ، مادر وخیلی چیزهای دیگر که شاید در ظاهر از جنس و طیف هم نباشند اما به واقع یک رشته ی آسمانی رنگ از درون هر کدام به دیگری نقب زده و چون مهره های تسبیحی ، مدوروار به هم اتصال خورده اند .نگاه کنید به همین دا و جمع وجورشده ی آنها را به راحتی تماشا کنید . این جور داستانها را اگر ده دفعه هم که بخوانید اما باز هم باربعدی سراغش می روید تا چیز جدید دیگری در آن کشف کنید . چون در واقع توی آن دنبال خودتان می گردید .دل خودتان . زندگی خودتان . و این خاصیت عناصر یا همان اندیشه های ماورائی است .خدایی اش با کدام صفحه از دا بیشتر حال کردید ؟ کمی فکر کنید . دوباره برگردید ، آن را بخوانید و ببینید . شما ،*خودتان *، *دلتان * توی کدام ورق ، خط یا کلمه نشسته اید ؟
من ، در قسمت بعدی برایتان خواهم گقت .
نظرات شما عزیزان: