کتاب داغ
نویسنده : محبوبه رضوی نیا - ساعت 2:21 قبل از ظهر روز دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:,

یازده - پانصد و نود وچهار صفحه .امروز تا اینجا پیش آمدم .اولش حرف از روند معالجه و رو به بهبودی رفتن زهرا بود و در ادامه مطالبی در مورد اردوگاه جنگزدگان و وضعیت آواره های مناطق مرزی مثل خرمشهر گفته شده بود که به نظرم خیلی مهم آمد. موضوعاتی مثل وضعیت بد بهداشتی ، تغذیه نادرست،تقابلات فرهنگی ،مشکلات مالی ، اسکان نامناسب ،عدم وجود سرپرست خانواده ، نبود متولی مناسب در جهت رسیدگی به امورجاری کمپها و خیلی چیزهای دیگر ؛که تبعات جنگ و آوارگی در آن روزها بوده است . گوشه ی کوچکی از این داستان اندوهبار دوری از خانه و کاشانه و چشیدن طعم تلخ غربت را ، راوی در صفحه ی 562 این چنین توصیف می کند:

 

بعد از گذر از سه پله وارد خانه ی یک اتاقه مان شدم .موکت نمدی سبز رنگی کف اتاق دوازده متری را پوشانده بود.دو طرف اتاق دو تخت دو طبقه که بیشترین فضا را اشغال کرده بودند، قرار داشت. یک کمد فلزی ، یک فن کوئل دو منظوره ی سرمایشی و گرمایشی تنها وسایل اتاق را تشکیل می دادند.پنجره ی کوچکی تنها نورگیر اتاق بود که نور داخل اتاق را تامین می کرد....پذیرشش برایم سخت بود. .احساس می کردم وارد یک سلول شده ام و این کمپ در واقع اردوگاهی برای اسراست .البته کوچکی فضا نبود که آزارم می داد، به اینجا انسی نداشتم . من خانه ی خودمان را می خواستم .خانه ای که بعد از سالها رنج و مرارت به دست آورده بودیم وخودمان در ساختنش نقش داشتیم .از خودم می پرسیدم :آخر چرا ما باید آواره شویم ؟ چه دستی در بدبخت کردن ما مقصر است ؟

در صفحات بعدی یعنی 581 و582  و583  به ملاقات زهرا و دوستانش در اسکله با شهید جهان آرا اشاره می شود. محبوب ترین فرمانده ی جنگ برای من .کسی که نمی دانم علت این تعلق خاطر به او در وجودم برای چیست ؛ حال آنکه شجاعت ، زکاوت ، غیرت و حمیت سایر فرماندهان در طول چندساله ی دفاع از وطنم هم برایم قابل ستایش و سپاسگزاری می باشد. چهره ی پاک و معصوم ، فرماندهی در عین جوانی ،هوش و درایت ،نترس بودن ، یا حتی شعری که حسین فخری می خواند و ممد را که دیگر نیست تا آزادی شهر را ببیند ؛ دلنشین تر و دوست داشتی تر می کند ؟

نمی دانم .نمی دانم . نمی دانم . فقط می دانم خرمشهر موجب عزت و وقار سرزمینم ایران بوده است .آنقدر که هر کس و هرچیز که به او ربط دارد مثل خودش عزیز و محترم می شود . درست مثل شهیدگرانقدر محمد جهان آرا ؛ قلب تپنده ی آن . حالا که فکر می کنم می بینم اصلا شاید یکی از دلایل اقبال خوانندگان به دا ، همین ربط واتصالش به خرمشهر باشد .دایی که حالا به چاپ صد وپنجاه و ششم هم رسیده است .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: